من آرام 19 سالمه.
این وبلاگ رو با تمام وجودم برای عشقم می سازم و می دانم که شایسته بهترینها می باشد فکر نکنم هیچ کس بتواند جای اون رو در قلب من بگیرد
فقط نظر یادتون نره...
تبادل لینک هم انجام میدم...
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
شاکی پرونده سلام ، درسته من متهمم
حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم
چه ذوقی کردم ، شنیدم گفتی شکایت می کنی
اما دلم گرفت که گفتی ، منو اذیت می کنی
من تو رو اذیت می کنیم ، منی که می میرم برات
منی که تندی می شکنم زیر تولد نگات
تو حکم من نوشته بود ، طبق مواد یک و بیست
تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست
معلومه عاقلانه نیست ، عاشق که عاقل نمی شه
ولی با این جواب من که حکمی باطل نمی شه
شاکی محترم ، گلم ، بگو که زندونیم کنن
بگو پیش پای چشات ، یک شبه قربونیم کنن
بگو به افتخار تو ، بیان منو دار بزنن
علت دیوونگیمو ، تو کوچه ها جار بزنن
بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن
عکسای زیبا رو ولی اینجا و اونجا ، نندازن
آخه حسودی می کنم ، بفهمن این راز و همه
فردا تقلب کنن از جنون این متهمه
دوس ندارم زیبای من از هر کسی شاکی باشه
متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه
شاکی من ، قانون می گه : به هر کی رو کنه جنون
چون قانونو نمی شناسه ، دیگه نه تنبیه و نه اون
متهمت ، اما می خواس ، شامل این بندا نشه
به خاطر همین داره ، بارای عقلو می کشه
نشسته تنها ، این گوشه ، بدون حامی و وکیل
کلی خوشش اومده از عشق تو وجرم و دلیل
خوب می دونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو
می چینه از لبای تو گلای سرخ خنده رو
درسته که عاشقتم ، اما مگه من دیوونم
خنده رو از تو بگیرم ، که بی چشات نمی تونم
خلاصه که شاکی ماه ، صاحب پرونده ی من
خاطره ی گذشته هام ، مالک اینده ی من
متهمت قصدی نداشت ، عاشقیشو به دل نگیر
فقط اونو قبول بکن ، به چشم مجرمی اسیر
اینجا وکیلی نمی یاد که بگه من جنون دارم
چون اگه آزادم کنن ، باز سرتو درد می یارم
شاکی نازنین من ، مزاحمت شدم ، ببخش
مثل تمام لحظه ها ، بتاب و آروم بدرخش
متهمت قول می ده که دیگه به تو نامه نده
درسته دیوونس ولی موندن رو قول بده
فک نکنی نامه ی من شده مثل دفاعیه
شاکی گل ، نشون ندی این مدرک و به قاضیه
نشون بدی اونم می گه به خاطر درد جنون
متهمت گناه داره ، بگذر از اتهام اون
ولی تو این کار و نکن ، می خوام اسیری بکشم
تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم
فدای چشمات که تو نور ، هطار و صد رنگ می شه
زرد پاییزی می پوشی ، چشات چه خوش رنگ می شه
راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس
نمی گم اما ، نمی یام ، بیرون از این رخت و لباس
به شکی مثل گلم ، از منی که متهمم
زیبا جون اشکال نداره ، امضا کنم که مریمم ؟
مریم دیوونه ی تو ، یازده آبان و یه روز
جرم من افتخارمه ، به قاضیم می گم هنوز
یادت باشه لحظه ی صدور حکم ، تو محکمه
دلت نسوزه ، نگذری از تقصیر متهمه
شاکی هیچ کس نشو ، فقط اینو ازت می خوام
فدای شاکی گل و جرم جنون و اتهام
الهی دروازه ی بخت ، به روت همیشه وا بشه
دست به خاکستر بزنی ، الهی که طلا بشه
متهم هر چی ردیف ، ردیف پنج و دو و سه
نمی ذارم تو عاشقی ، کسی به گردم برسه
میدانی وقتی فکر میکنم تو را روزگاری عاشقانه دوست داشتم سرم گیج میرود
تو هیچ نداشتی من زیادی باورت داشتم و حال با این همه خاطرات احمقانه تو در تو
هم هستی که خطا از من بوده تو هیچ گاه بزرگ نمی شوی به خود دروغ بگو که
همیشه برایت عالمی بوده هرگز به خاطر این همه سیاهی در زندگیم تو را
نمی بخشم.......
وعده ما لب دریا
روي عكسا گرد و خاكه
بيشتر دلا هلاكه
قحطي گلاي پونه ست
تقديرا دست زمونه ست
عهد و پيمونا شكسته
رشته ي دلا گسسته
تقويما رو ماه تيره
زندونا پر اسيره
آدما يا همه مردن
يا كه مات و دل سپردن
عصر ما عصر فريبه
عصر اسماي غريبه
عصر پژمردن گلدون
چتراي سياه تو بارون
مرگ آواز قناري
مرگ عكس يادگاري
تا دلت بخواد شكايت
غصه ها تا بينهايت
دلاي آدما تنگه
غصه هم گاهي قشنگه
چشما خونه ي سواله
مهربون شدن محاله
حك شده روي هر ديواري
كه چرا دوسم نداري
خونه هامون پر نرده
پشت هر پنجره پرده
تا دلت بخواد مسافر
تا بخواي عاشق و شاعر
شبا سرد و بي عروسك
دلاي شكسته از شك
زلفاي خيبي پريشون
خط زدن رو اسم مجنون
شهري كه سرش شلوغه
وعده هاش همه دروغه
چشماي خيره به جاده
عشوه هاي نخريده
آسمونا پر دوده
قلب عاشقا كبوده
گونه ي گلدونا زرده
رفته و بر نمي گرده
آدما بي سرگذشتن
آهوا بدون دشتن
دفترا
بدون امضا
ماهيان بدون دريا
تشنه ها هلاك آبن
همه حرفا بي جوابن
نصف زندگي نگاهه
بقيش همه گناهه
خدا رو انگار گذاشتن
رو زمن و بر نداشتن
در و ديوارا سياهه
آدرسامون اشتباهه
شب و روزا پر عادت
وقت كه شد شايد عبادت
خدا مال غصه
هاته
وقتي غم داري خداته
روي آينه ها غباره
شيشه ي پنجره ي تاره
بغضا بي صدا و كاله
همه از فكر و خياله
قلك خوبيا خالي
مهربونيا خيالي
قفسا پر پرنده
لباي بدون خنده
نه شنيدني نه گوشي
نه گلي نه گلفروشي
مرگ جشناي تولد
مرگ اون دلي كه گم
شد
خستگي بي اعتمادي
شك و ترديد زيادي
امتحان مكرر
لونه هاي بي كبوتر
مشقامون بدون امضا
اسممون هميشه رسوا
نمره هاي عشقمون تك
بامامون بدون لك لك
همه غايب تو دفتر
مث بالاي كبوتر
خونه ها بدون باغچه
بدون حافظ و طاقچه
نه براي عشق
ميلي
نه كسي به فكر ليلي
ديگه پشت در بسته
كسي بيدار ننشسته
نه كسي نه انتظاري
نه صداي بي قراري
واسه عاشقي كه ديره
لااقل دلت نگيره
كاش تو قحطي شقايق
باز بشيم سوار قايق
بشينيم بريم تو دريا
من و تو تنهاي تنها
ماهيا خيلي امينن
نمي
گن اگه ببينن
انقدر مي ريم كه ساحل
از من و تو بشه غافل
قايق و با هم مي رونيم
مي ريم اونجاها مي مونيم
جايي كه نه آسمونش
نه صداي مردمونش
نه غمش نه جنب و جوشش
نه صداي گلفروشش
مث اينجا آهني نيست
خوبه اما گفتني نيست
پس ببين يادت بمونه
كسي ام اينو ندونه
زنده بوديم اگه فردا
وعده ي ما لب دريا
صبح پاشو بدون ساعت
كه فراموش بشه عادت
نره از ياد تو زيبا
وعده ي ما لب دريا
"تقدیم به تمام ثانیه های عاشق بودنم تمام ثانیه های عاشق بودنت و تمام ثانیه های در کنار هم بودن مان"
"میشه یا نمیشه"
درست من موافقم زندگی زیبا نمیشه
تو فال بد اقبالیا هیچکی مث ما نمیشه
اشکای ما هر چقدم با هم دیگه گریه کنیم
اندازه ی یه گوشه ی کوچیک دریا نمیشه
هر چی من وتو بشینیم شب تا سحر دعا کنیم
فرقی نمی کنه بازم معجزه پیدا نمیشه
ادم اگه عاشق باشه یکی همیشه باهاشه
من عاشقم تو عاشقی عاشق که تنها نمی شه
یه وقتا با خودم می گم که تنها دخوشیم توئی
دلخوشی که خوش نباشه ادم چشاش وا نمی شه
خیلیا به هر کی بخوان بی دردسر زود می رسن
من و تو خواستیم برسیم میگن که حالا نمی شه
یه چیزی رو خیلی دارم اما به هیچکس نمیدم
عشق توا...........انقده دارم که تو دلم جا نمی شه
همه می گن که من و تو طاقتمون خیلی کمه
می گن که فردا روشنه پس چرا فردا نمی شه
یلدای هر سال که می شه می ریم سراغ فال عشق
دردای ما با حافظم دیگه مداوا نمی شه
هیچکی به چشمم نمیاد چه کم بیاد و چه زیاد
قد تو هیچ کسی واسم عزیز تو دنیا نمی شه
می گن مدارا بکنیم با بازی های سرنوشت
ادم عاشق که دیگه اهل مدارا نمی شه
من مث اسفند می مونم بگردونم دور سرت
نگو بذارش واسه بعد نگو نه بابا نمی شه
ماهو تو چشمای تو از بس زلال میشه دید
چشمای هیچکی مث تو این جوری گیرا نمی شه
سوال کنم جواب میدی؟فقط یه جمله بنویس
بگو که می رسیم بهم ؟اخر میشه یا نمیشه
قصه ی قرار اخر"
یادته تو اوج پاییز اخرین لحظه ی دیدار
خب مواظب خودت باش دو سه بار دوباره تکرار
یادته به ماجرامون چقدر نگا می کردیم
تا یکی دلش بیاد و بگه خوب خدا نگه دار
تو خداحافظی کردی دل من یکم تکون خورد
بعدش اسمتو نوشتم روی ساقه ی سپیدار
بارون و گریه که بارید از تو ابر غصه هامون
هر دو مون سر گذاشتیم روی اجرهای دیوار
یه بار دیگه می پرسم راسی راسی باید جدا شیم؟
یادته اشک تو افتاد روی سیم گرم گیتار؟
منم انگار مث اشکت از چشات افتاده بودم
یه جوری دلت می لرزید پس دیگه نکردم اصرار
خیلی اونجا مونده بودیم همه مارو دیده بودند
بدجوری نگاه می کردن مردم کوچه و بازار
نگاتو گرفتی از من گفتی خوب کاری نداری
من شکستم ولی گفتم برو بامید دیدار
دو سه تا فردا گذشت ومن دیگه تو رو ندیدم
شنیدم ولی رسیدی به یکی شبیه دلدار
دل من دوباره لرزید مث اون لحظه ی اخر
خاطرت هرچی که گفتی شد روی رویایی من اوار
حالا من موندم از خدامون چی بخوام خوشیت یا غصت
همه گفت عکس اونو دیگه از رو طاقچه بردار
اما من می گم خدایا من که کلی غصه دارم
غمای اونو بگیرو باز به این دیوونه بسپار
نازنین"
دریا طوفانی شده هوا خراب نازنین
نامه های چشم به راه بی جواب نازنین
تشنمه نه فکر کنی با دریا برطرف میشه
دریا هست و تو نیستی قحطی ابه نازنین
ایندفه من رفتم و تو موندی فرقی نداره
موندن و دفتن شاید هر د و عذابه نازنین
دیدمت یکی دو بار تا اومدم صدات کنم
فهمیدم تو نیستی و همش سرابه نازنین
پریشب خوابتو دیدم چه شب قشنگی بود
لذت سفر فقط همین یه خواب نازنین
ادما میان سفر یه قدری اروم بگیرن
سفرم به عشق تو پر از شتابه نازنین
دیگه عکساتو گذاشتم توی قلبم اخه من
فهمیدم دل امد خودش یه قاب نازنین
جز تو خط زدم رو اسم ادما چون زندگی
شبیه دفترای حضور غیاب نازنین
خواستم امروز دوباره برای تو غزل بگم
دیدم اما چشم تو یه شعر ناب نازنین
هیچ بهانه ی نبود واسه دوباره دیدنت
اخرین بهانه دادن کتاب نازنین
عمر دیداری ما همیشه زود تموم می شد
عمر شادیا مث عمر حباب نازنین
نمی پرسی حالمو فرقی نداره واسه تو
محض اطلاع بگم دلم کبابه نازنین
بهتره تموم کنم قصه ی تو با خودمو
چون مث تو غرق پیچ و تابه نازنین
ارزوی من اینست
"تقدیم به اونی که معنی عشق رو کنار اون فهمیدم
تقدیم به اونی که تا همیشه عاشق شم و تا همیشه تنهام
با خیالش تقدیم به تو سینای عزیزم"
ارزوی من این است در سپیده ای شفاف
در دلت شوم مهمان یک سپیده بی انصاف
ارزوی من اینست توی عصز طوفانی
قانعم کنی جوری که همیشه می مانی
ارزوی من اینست که تو مال من باشی
غیر ممکن ممکن تو محال من باشی
ارزوی من اینست با دو بال جادویی
روی چشم تو باشم مثل نور لیموئی
ارزوی من اینست بین این همه انسان
نیت تو من باشم توی فال با فنجان
ارزوی من این است که دو روز طولانی
در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی
ارزوی من اینست که تو مثل یک سایه
سر پناه من باشی لحظه ی تر گریه
ارزوی من اینست یا شوی فراموشم
یا که مثل غم هر شب گیرمت در اغوشم
ارزوی من اینست عشق تو کمم باشد
اسم تو فقط زخمی روی مرهمم باشد
ارزوی من اینست نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده
ارزوی من این است که تو ساز من باشی
من نیاز تو باشم تو نیاز من باشی
ارزوی من اینست هستی تو من باشم
لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم
ارزوی من اینست تو غزال من باشی
تک ستاره ی روشن در خیال من باشی
ارزوی م اینست در شبی پر از رویا
پیش ماه و تو باشم تا سحر لب دریا
ارزوی من اینست در تولدی دوم
مثل مه شوم در تو با همه وجودم گم
ارزوی من اینست از سفر نگویی تو
تو هم ارزویی کن اوج ارزویی تو
ارزوی من اینست ارزو کنی من را
معنی اش کنی با عشق شعر سبز ماندن را
ارزوی من اینست مثل سیم یک گیتار
زیر دست تو باشم لحظه ی خوش دیدار
ارزوی من اینست مثل لیلی و مجنون
پیروی کنیم از عشق این جنون بی قانون
ارزوی من اینست در پگاهی از اسفند
راهی سفر گردیم طبق رسم یک پیوند
ارزوی من اینست در شبی که تاریک است
تو بگویی از وصلی که لطیف و نزدیک است
ارزوی من اینست زیر سقف این دنیا
من برای تو باشم تو برای من تنها
این دیوونه
این دیوونه دور چشات اخر یه سیاره می شه
چشمک که میزنی چشات مث یه فواره میشه
اون گلوبند نقره ای که بستی دور گردنم
از بس نیومدی پیشم دیگه داره پاره میشه
به با تو بودنم قسم اگه بیای کنار من
چشام واسه عروسک نگات یه گهواره میشه
دلم تصور نمی کرد وقتی که اول تو رو دید
همین روزا باچشمای ناز تو بچاره میشه
به یاد مجنون افتادم اونم تصور نمی کرد
یه روز به خاطر کسی تو صحرا اواره میشه
می گی تحمل می کنیم اخه چقد اخه تا کی؟
واسه یه دیوونه مگه تحملم چاره میشه؟
فاصله بین من وتو دیگه یه کم زیاد شده
قصه ی ما داره دیگه مث قصه ی دیوارها میشه
خلاصه بی وفا نشو چون اخرش خوشبختیا
قسمت هر کس که به گفته هاش وفادار میشه
خب دیگه خستت نکنم جون تو و خاطرمون
دلم داره باز مث اون روزی کع دیداره میشه
به خاطر اون
"برای تو"
همه بغضشون گرفته چرا بارون نمیاد؟
لیلی مرد از غم دوری چرا مجنون نمیاد؟
روی ماهش کجا پنهون شده اون رفته کجا؟
چرا از اون ور ابرا دیگه بیرون نمیاد؟
نیتت رو واسه فال قهوه کردم ولی حیف
عکس چشمای قشنگت توی فنجون نمیاد
منو کشتی ا اون خنجر دوریت عجبه
چرا از این دل دیوونه یه کم خون نمیاد؟
مگه تو بی خبری مومو پریشون می کنم؟
دل تو حتی واسه موی پریشون نمیاد؟
دل تو از بس سفیده و لطیف مث برف
از خجالت تو برفی تو زمستون نمیاد
تو دلم فقط یه بار مهمونی بود تو اومدی
درلرو بستم از اون روز دیگه مهمون نمیاد
صدای بارون قشنگه به شیشه که می خوره
اما به غم نجیب روی ناودون نمیاد
دو سه بار واست نوشتم مث اینه می مونی
تو یه بار جواب ندادی چرا شمدون نمیاد
عمریه اسیرتم اسیر اون چشای ناز
یه ملاقتی واسم یه بار به زندون نمیاد
نمی گه کسی واسه مرمتش فکری کنیم
هیچ کسی سراغ این کلبه ی ویرون نمیاد
زندگی بازی شطرنجه و من منتظرم
طرف مقابلم ولی به میدون نمیاد
گاهی وقتا انقدر اب و هوام ابری میشه
که قد اشکای من از رود کارون نمیاد
گاهی با خودم میگم شاید می خواد ذوق بکنم
اما معلومه نخواد بیاد که پنهون نمیاد
اونی که برای دیدنش ستاره می شمری
ال نازه پس با یک خواهش اسون نمیاد
توی نامه اخری کلی دلیل اورده بود
مثلا چون تشنه اند یاسای گلدون نمیاد
لاقل کاش راستشو برای من نوشته بود
کاش واسم نوشته بود به خاطر اون نمیاد
تو گم شدی دوباره
"تقدیم به تو"
قسم دادم خدارو به ماه و به ستاره
به چشمای که هرشب اسیر انتظار
به اون بنفشه های که مخصوص بهاره
به اون مهی که تنهاست مال شبای تاره
یه شب خدا به من گفت تو رو واسم میاره
تو رو اورد کردی به چشم من اشاره
چه کم بود عمر این فصل منو تو نظاره
دنیا کوچیک بود اما تو گمشدی دوباره
جای عشقت خالی
دل خوش سیری نیست //حرف درگیری نیست//اون که مجنون تو بود//دیگه زنجیری نیست//هم مومام هم چشمام//پای تو برفی شد//اما تو عالم تو//صحبت از پیری نیست//هر چی گفتی خوندم //پای حرفات موندم//توی چشمات اما//عکس تاثیری نیستی//مثل اول نیستی //قابل حل نیستی//علتو می پرسم//میگی تغییری نیست//یادته اون کوچه//که ازش می گذشتیم//اون در شیری رنگ//نه دیگه شیری نیست//خیلی وقته چشمات//دنیاشون کم رنگه//جای عشقت خالی //دیگه تصویری نیست//نه بهونس قسمت//تو خودت توش موندی//این گناه بخت و//جرم تقدیری نیست//منم اونجور نیستم//انقدر دیوونه//جلوی اسم منم //دیگه تاخیری نیست//دل من شمدون بود//چشمای تو اینه//شمدونم دل داره//جنس تعمیری نیست//من تو رو می خواستم//با به ذوق نقره//صحبتم از اسب و//زین شمشیری نیست//هرچی بود من کردم//خودمم می سوزم//تو برو من گفتم//از تو تقصیری نیست//اخرین پیغامو //واسه من اوردن//اون اونی که واسش//کلی می میری نیست
خلوتی با اسمان
"تقدیم به تنهایی ام"
چته اسمون دو باره//کم اوردی باز ستاره؟//اشک نریز اخماتو وا کن//به خدا فایده نداره//می گن اشک اگه بریزی //سبکت می کنه اما//اونی که گذاشته رفته// کی ما رو به یاد میاره//انقدر بارون می ریزی//به تو شک می کنه مهتاب//که دیشب بوده تابستون//ولیکن امشب بهاره//دلتو بزن به دریا//تا بشی تنهای تنها//یا شاید خدا بخواد//بکنه بهت اشاره//اگه اون یکم دوست داشت //بی خداحافظ نمی رفت//دعا کن خدا تلافی//سر قلبش درنیاره//اگه بی وفا نبود که//واسه تو عزیز نمی شد//اونی که بشکنه اما//بمونه اون موقع یاره//اسمون دیگه تموم کن//گریه رو فقط دعا کن//که خدای اسمونا //هیچ روزی تنهاش نذاره
آن روز در نگاه تو وخنده بهار مي شد به منتهاي شكفتن اشاره كرد مي شد ميان چشمك ياس ونسيم صبح ل را فداي چشم نجيب ستاره كرد هر صبح با صداي تو بيدار ميشوم در قلب من هميشه مي آيد صداي تو هر چه نگاه عاطفه و اشك شبنم ست با قطره هاي ساكت باران فداي تو اي انتظار خسته گل هاي رازقي تويادگار ميخك و ياس و شقايق ي تو بردي از ميان سكوتم دل مرا تو معنيسرودن پاك حقايقي تو جاده رسيدن قلبي به آسمان من بي تو ذره ذره بدانآب مي شوم تا سرزمين سبز تجسم مي آيم و در بين راه عاشق مهتاب مي شوم تو با وفاترين افق دور مبهمي يادت كنار ساحل دل تاب مي خورد هرقوي تشنه اي كه ترك مي خورد دلش از بركه لطيف دلت آب مي خورد نقاشيتمام افقهاي عالمي نقاشي ام بدون تو بي رنگ مي شود در شعر من هميشهتو معناي بودني قلب غزل براي تو دلتنگ مي شود تو قصه مهاجرت غم ز شهرعشق تو ماندني ترين گل خوشبوي ميخكي تنها تو بال عاطفه را ناز ي كني تو مهربان ترين گل زيباي پيچكي تب مي كند بدون تو احساس پاك عشق جز تو چه كس نگاه مرا ناز ميكند جز تو چه كس نگاه مرا ناز ميكند جز تو چه كس كنار دلم مي نشيند و روح مرا روانه پرواز ميكند هروقت شهر پنجره ها باز ميشود من ابتداي نام ترا گوش مي كنم وقتي بهعشق مي رسم از لذت نگاه غم را به حرمت تو فراموش ميكنم آن لادني كهكاشته اي در دلم هنوز گاهي دلش براي دلت شور مي زند پروانه اي ز باغتبسم مي آيد و دل را به سوي شمع پر از نور مي زند احساس من هميشه پراز قطره هاي عشق قلبم بدون نام تو دلگير مي شود هر صبح نغمه هاي من وقلب عاشقم بر برگ هاي عاطفه تكثير مي شود تو بهترين حكايت گل هاينرگسي با چشم تو نگاه پر از ياس مي شود در لا به لاي عاطفه هاينوازشت عطر نجيب خاطره احساس مي شود تا آخرين نگاه به ياد توام بدان دل هر چه مي كند همه آن براي تو قلب مرا كه برده اي و رفته ام ز دست قلب تمام عشق پرستان فداي تو
زندگي
در حيرتم ز ثانيه هاي بهار عمر در حسرتعبور شكيباي زندگي در انتظار طايفه سبز بودنم در انتظار رويش مينايزندگي در زندگي تمام غزل ها سراب بود شعري نماند در دل شيدايزندگي تو تا كنون تراوش يك اشك ديده اي كه پر كند سراسر درياي زندگي شب تا سحر ميان نقابي ز فاصله من بودم و تفكر فرداي زندگي آن دوردست كوچه آلاله هاي سرخ يك كودك آمده به تماشا ي زندگي پس زندگي چهبود جز آهنگ يك نفس موسيقي تبسم و غوغاي زندگي اي كاش مي شد از گلآلاله كلبه ساخت در آن نشست و رفت به دنياي زندگي مفهوم زندگي نه بهمعناي بودنست در يك گل است لذت معناي زندگي يك جرعه عشق با كمي ازشهد عاطفه اينست راز سبز مداواي زندگي گلدان لاله هاي شفق خشك شد ز غم در انتظار ياس شكوفاي زندگي من ماندم و كبوتر و يك باغ آرزو درجستجوي لذت و گرماي زندگي يعني كجاست آن سر دنياي آرزو كم كهن ز شرححال دارزاي زندگي
پاييز و بچه ها
مهر آمد و دوباره گلستانسبز عشق با عطر ياد و خاطره هايش چعه ديدني ست آهنگ پاك زمزمه غنچههاي ناز از لابه لاي وسعت سبزش شنيدني ست مهر آمد و تبسمي از جنس نوبهار روي لبان پاك و لطيف بنفشه هاست گلبوته هاي شادي و شور و نشاط وعشق دسته گلي ست آبي و در دست بچه هاست مهر آمد و طلوع نجيب و بهاريش در جاي جاي دفتر دل سبز و ماندني ست شعر بلند خاطره هاي بهار شوق در روزهاي آبي و بي كينه خواندني ست مهر آمد و نويد شكفتن و يك حضور دل ها همه به پاكي برگ شقايق ست مي گفت باغبان كه بدانيد قدر آن چون بهترين و سبزترين دقايق ست در گلستان سبز پر از عطر ياس عشق آينه هاي عشق و صفا رو بروي ماست مهر آمد و درين تپش قلب زندگي پرواز تا شكفته شدن آرزوي ماست
عشق يعني
اي پناه قلبهاي بي پناه اي اميدآسمان هاي غريب اي به رنگ اشك هاي گرم شمع اي چنان لبخند ميخك ها نجيب اي دواي درد دلهاي اسير اي نگاهت مرهم زخم بهار اي عبور تو غروب آرزواي ز شبنم هاي رويا يادگار كوچه دل با تو زيبا ميشود تو شفا بخش نگاهعاشقي مهرباني نازنني مثل عشق با تمام شاپرك ها صادق ي چشم هايتمثل رنگين كمان دست هايت باغ پاك نسترن قلب اقيانوسي از شوق و نگاه بادلت پروانه شد احساس من قلب من يك جاده تاريك بود با تو قلبم كلبهپيوند شد اشك هايم مثل نيلوفر شكفت حاصلش يك آسمان لبخند شد مرزما گلداني از احساس شد تو گلدان پيچكي از عاطفه تو شدي راز شكفتن من شدم برگ سبز و كوچكي از عاطفه اي تماشاي تو يك حس لطيف بي توفرش ك.چه هاي باراني ست بي تو صد نيلوفر عاشق هنوز در حصار عاشقيزنداني ست قلب من تقديم چشمان تو شد عشق يعني تا ابد آبي شدن عشقيعني لحظه اي باراني و لحظه اي شفاف و مهتابي شدن عشق يعني لذت يكآرزو عشق يعني يك بلاي ماندگار عشق يعني هديه اي از آسمان عشقيعني يك صفاي سازگار عشق يعني با وجود زندگي دور از آداب مردم زيستن عشق يعني لحظه اي خنديدن و سال ها اشك ندامت ريختن عشق يعني زنگتكرار نگاه عشق يعني لحظه اي زيبا شدن عشق يعني قطره بودن سوختن عشق يعني راهي دريا شدن هر چه هست اين عشق صد ها قلب صاف باحضورش آبي و بي كينه است عشق يعني سبز بودن تا ابد عشق رنگ نقرهآينه است تو گل گلدان قلب من شدي عشق شد يك برگ از گلدان تو دربهار آرزوها مي دهد ميوه هاي عاطفه چشمان تو چشمهايم باز باراني شدند قلبم اما گشت درياي ز عشق دل گذشت از كوچه هاي خاطره ر.ح شدمضمون و معنايي ز عشق بايد از آرامش دل ها گذشت شادمان چون لحظه ديدارشد بهترين تسكين دل اين جمله است بايد از پيوند تو سرشار شد
تو يعني گونه هاي غنچهاي را به رسم مهرباني ناز كردن تو يعني كوچه باغ آرزو را به رويگام ياسي باز كردن تو يعني وسعت معصوم دل را به معناي شكفتن هديهدادن تو يعني بوته اي از رازقي را ميان حجم گلداني نهادن تو يعنيجستجوي آبي عشق تو يعني فصل پاك پونه بودن تو يعني قصه شوق كبوتر تو يعني لذت سبز شكفتن تو يعني با تواضع راز دل را به يك نيلوفربي كينه گفتن تو يعني وسعتي تا بي نهايت تو يعني نغمه موزون باران تو يعني تا ابد آيينه بودن براي خاطر دلهاي ياران تو يعني درحضور نيلي صبح گلي را به بهار دل سپردن تو يعني ارغواني گشتن و بعد هزاران دست تنها را فشردن تو يعني مثل شبنم عاشقانه گلوي ياس هارا تازه كردن تو يعني حجم روياي گلي را ميان كهكشان اندازه كردن تو يعني پونه را زير باران ميان كهكشان اندازه كردن تو يعني بيريا چون ياس بودن و يا به شهر شبنم ها رسيدن تو يعني انتظار غنچه هارا ميان شهر رويا خواب كردن تو يعني غصه هاي زرد دل را به رنگنقره مهتاب كردن تو يعني در سحرگاهي طلايي به يك احساس تشنه آب دادن تو يعني نسترن هاي وفا را به رسم مهرباني تاب دادن تو يعني غربتيك اطلسي را ز شوق آرزو سرشار كردن تو يعني با طلوع آبي مهر صبورو شوق آرزو سرشار كردن تو را آن قدر در دل مي سرايم كه دل يعني ترازيبا سرودن فداي تو شقايق احساس و روياي بي آغاز سرودن
يك سبد آرزوي كال
كاشكه يه روز باهمديگه سوار قايق مي شديم دور از نگاه ادما هر دومون عاشق مي شديم كاشآسمون با وسعتش تو دستامون جا مي گرفت گلاي سرخ دلمون كاش بوي دريا ميگرفت كاش تو هواي عاشقي ليلي و مجنون مي شديم باد كه تو دريا مي وزيدما هم پريشون مي شديم كاش كه يه ماهي قشنگ براي ما فال م يگرفت برامون از فرشته ها امانتي بال مي گرفت با بال اون فرشته ها تو آسمونپر مي زديم به شهر بي ستاره ها به آرومي سر مي زديم شب كه مي شدامانت فرشته ها رو مي داديم مامونو مي بستيم و به ياد هم مي افتاديم كاشكه تو درياي قشنگ خواب شقايق مي ديديم خواب دو تا مسافر و عشق ويه قاشق مي ديدم كاشكه مي شد نيمه شب با همديگه دعا كنيم خداي آسمونارو با يك زبون صدا كنيم بگيم خداي مهربون ما رو ز هم جدا نكن هرگز بهعشق ديگري ما رو مبتلا نكن كاش مقصد قايق ما يه جاي دور و ساده بود كه عكس ماه مهربون رو پنجره اش افتاده بود كاش اومجا هيچ كسي نبود يه وقتي با تو دوست بشه تو نازنين من بودي مثل حالا تا هميشه كاشكه به جز من هيچ كسي اين قدر زياد دوست نداشت يا كه دلت عشق منواول عشقاش مي گذاشت كاش به پرنده بودي و من واسه تودونه بودم شكندارم اون موقع هم اين جوري ديوونه بودم كاش تو ضريح عشق تو يه روز كبوترمي شدم يه بار نگاه مي كردي و اون موقع پر پر مي شدم كاش گرهدستامونو اين سرنوشت وا نمي كرد كاش هيچ كدوم از ما دو تا هيچ دوستي پيدانمي كرد كاش كه مي شد جدايي رو يه جايي پنهون بكنيم خاراي زرد غصه رواز ريشه ويرون بكنيم كاش كه با هم يه جا بريم كه آدماش آبي باشن شباشمثه تو قصه ها زلال و مهتابي باشن كاشكه يه روز من و تو رو تو دريا تنهابذارن تو قايق آرزوها يه روز مارو جا بذارن اون وقت با لطف ماهيادريا رو جارو بزنيم بسوي شهر آرزو بريم و پارو بزنيم بريم يه جا كهآدماش بر سر هم داد نزنن به خاطر يه بادبادك بچه ها فرياد نزنن بريميه جا كه دلها رو با يك اشاره نشكنن بچه ها توي بازيشون به قمريا سنگنزنن جايي كه ما بايد بريم پشت در زندگيه عادت مردمش فقط عشقه وآشفتگيه چشمامونو مي بنديم و با هم ديگه مي ريم سفر يادت باشه اينجاهوا غرق يه دلواپسيه اما از اينجا كه بريم فقط گل اطلسيه ترو خدا منوبدون شريك شادي و غمت مثل هميشه عاشقت مثل گذشته مريمت
اين روزا
اين روزاعادت همه رفتن ودل شكستنه درد تموم عاشقا پاي كسي نشستنه اين روزامشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه گرداي رو آينه فقط غم زندگيه اين روزادرد عاشقا فقط غم نديدنه مشكل بي ساتاره ها يه كم ستاره چيدنه اينزوطا كار گلدونا از شبنمي تر شدنه آرزوي شقايقا يه شب كبوتر شدنه اينروا آسمونمون پر از شكسته باليه جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه اين روزا كار آدما تو انتظار گذاشتنه ساده ترين بهانشون از هم خبرنداشتنه اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفاييه جرم تمومشون فقط لذتآشناييه اين روزا توي هر قفس تو خواب خونه جاريه اين روزا چشماي همهغرق نياز شبنمه رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه اين روزا ورد بچهها بازي چرخ و فلكه قلباي مثل دريامون پر از خراش و تركه اين روزاعادت گلا مرگ و بهونه كردنه كار چشماي آدما دل رو ديونه كردنه اينروزا كار رويامون از پونه خونه ساختنه نشونه پروانگي زندگي ها رو باختنه اين روزا تنها چارمون شايد پرنده مردنه رو بام پاك آسمون ستاره روشمردنه اين روزا آدما ديگه تو قلب هم جا ندارن مردم ديگه تو دلهاشونيه قطره دريا ندارن اين روزا فرش كوچه ها تو حسرت يه عابره هر جاييمنتظر ورود يه مسافره اين روزا هيچ مسافري بر نمي گرده به خونه چشاتيخسته تا ابد به در بسته مي مونه اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه خلاصه حرف همه پر زدن و نمندنه اين روزا درد آدما فقط غم بي كسيه زندگيشون حاصلي از حسرت و دلواپسيه اين روزا خوشبختي ما پشت مهنبودنه كار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه اين روزا درد آدما داشتن چترتو بارونه چشماي خيس و ابريشون همپاي رود كارونه اين روزا دوستا همديگه با م صداقت ندارن يه وقتا توي زندگي همديگر و جا مي ذارن جنسدلاي آدما اين روزا سخت و سنگيه فقط توي نقاشيا دنيا قشنگ و رنگيه اينروزا جرم عاشقي شهر دل و فروختنه چاره فقط نشستن و به پاي چشمي سوختنه اسم گلا رو اين روزا ديگه كسي نمي دونه اما تا دلت بخواد اينجا غريبفراوونه اين روزا فرصت دلا براي عاشقي كمه زخماي بي ستاره ها تشنهياس مرهمه اين روزا اشك مون فقط چاره بي قراريه تنها پناه آدما عكساييادگاريه اين روزا فصل غربت عشق و يبداري مجنونه بغضاي كال باغچهمنتظر يه بارونه اين روزا دوستاي خوبم همديگر رو گم ميكنن دلاي پاك وساده رو فداي مردم ميكنن اين روزا آما كمن پشت نقاب پنجره كمتر ميبينيكسي رو كه تا ابد منتظره مردم ما به همديگه فقط زود عادت مي كنن حقاكه بي وفايي رو خوبم رعايت ميكنن درسته كه اينجا همه پاييزا رو دوست ندارن پاييز كه از راه برسه پا روي برگاش مي ذارن اما شايد تو زندگي يه بغضخيس و كال دارن چند تا غم و يه غصه و آرزوي محال دارن اين روزا بايدهممون براي هم سايه باشيم شبا به ياد هممون براي هم سايه باشيم شبا كهدلواپس كودك همسايه باشيم اون وقت دوباره آدما دستاشون و پلميكنن درداي ارغواني رو با هم تحمل مي كنن اگه به هم كمك كنيم زندگيديدني ميشه بر سر پيمان مي مونن دوستاي خوب تا هميشه اما نه فكر كهمكنيم اين كار يه كار ساده نيست انگار براي گل شدن هنوز هوا آماده نيست
غربت را نباید در الفبای شهر غربت جستجو کرد ؛ همین که عزیزت نگاهش را به طرف دیگری کرد تو غریبی
تقدیم به ناجی قلبم "احسان"
و بعد از رفتنت
شبي از پشت يكتنهايي نمناك و باراني ترا با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم تمام شب برايبا طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم پس ازيك جستجوي نقره اي دركوچه هاي آبي احساس تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد با حسرتجدا كردم و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران وسرگردان چشماني است رويايي و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو رادر دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم همين بود آخرين حرفت و من بعد ازعبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را بروي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجيخورشيد وا كردم نمي دانم كه چرا رفتي نمي دانم چرا شايد خطا كردم و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي دانم كجا تا كي براي چه ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد و بعد از رفتنتيك قلب دريايي ترك برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت تمامبال هايش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس بارانبود و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي تو تمام هستي ام از دست خواهدرفت كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد كسي فهميدتو نام مرا از ياد خواهي برد و من با آنكه مي دانم تو هرگز ياد من را باعبور نخواهي برد هنوز آشفته چشمان زيباي توام برگرد ببين كهسرنوشت انتظار من چه خواهد شد و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش وترديد كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت تو هم در پاسخ اين بيوفايي ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم و من در حالتي ما بين اشكو حسرتو ترديد كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سردست و من در اوج پاييزيترين ويراني يك دل ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر نمي دانم چراشايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شادي و خوشبختي باغ قشنگآرزوهايت دعا كردم
جادوي نگاهت
چه مي شد گر دلآشفته من هر چشم تو عادت نمي كرد و اي كاش از نخست آن چشمهايت مرا آواره غربت نمي كرد چه زيبا بود اگر مرغ نگاهت ميان رازچشمان تو مي ماند تو مي ماندي و او هم مثل يك كوچ ز باغ ديده ات هجرتنمي كرد تمام سايه روشن هاي احساس پر از آرامش مهتابيت بود وليكن شاعر آينه ها هم به خوبي رك اين وسعت نمي كرد زماني كه تو رفتيپاكي ياس خلوص سبز گلدان را رها كرد چه زيبا بود اگر از اولين گامنگاهم با دلت صحبت نمي كرد تو پيش از آنكه در دل پاگذاري تمام فالهايم رنگ غم داشت ولي تو آمدي و بعد از آن دل بدون چشم تو نيت نميكرد هجوم لحظه هاي بي قراري مرا تا عمق يك پرواز مي برد و جز باآسمان ديدگانت دلم با هيچ كس خلوت نمي كرد نگاهم مثل يك مرغ مهاجر به دنبال حضورت كوچ مي كرد به غير از انتظارت قلب من را اين گونهبي طاقت نمي كرد تو مي ماندي كنار لحظه هايم ولي اين شادماني زود ميرفت و تا مي خواست دل چيزي بگويد تو مي رفتي و او فرصت نمي كرد دلم از پشت يك تنهايي زرد نگاهش را به چشمان تو مي دوخت ولي قلبتو قدر يك گل سرخ مرا به كلبه اش دعوت نمي كرد و حالا انتهاي كوچهشعر منم با انتظاري مبهم و زرد ولي ايكاش جادوي نگاهت غزل های مرا غارت نمی کرد
بهانه
گفتي كه به احترام دل باران باش بارانشدم و به روي گل باريدم گفتي كه ببوس روي نيلوفر را از عشق تو گونههاي او بوسيدم گفتي كه ستاره شو دلي روشن كن من همچو گل ستاره هاتابيدم گفتي كه براي باغ دل پيچك با ش بر ياسمن نگاه تو پيچيدم گفتي كه براي لحظه اي دريا شو دريا شدم و ترا به ساحل ديدم گفتيكه بيا و لحظه اي مجنون باش مجنون شدم و ز دوريت ناليدم گفتي كهشكوفه كن به فصل پاييز گل دادم و با ترنمت روييدم گفتي كه بيا و ازوفايت بگذر از لهجه بي وفاييت رنجيدم گفتم كه بهانه ات برايم كافيست معناي لطيف عشق را فهميدم
گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم
.
.
.
کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
.
.
.
شبی گفتی نداری دوست من را
نمی دانی که من شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی
.
.
.
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
.
.
.
حالا بدان تو که رفتی در حسرت بازگشت
یک آسمان اشک آن شب در کوچه پایشده بودم
هر گز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز
رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم
.
.
.
تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک